.:: Death Angel ::.

The Best Persian Blog For Iranian Young

.:: Death Angel ::.

The Best Persian Blog For Iranian Young

منفور

فرشته خدا آمد،

مرا از بسترم ربود

و مرا بالا برد آنقدر بالا که

ما در فواصل بین ذرات هوا حرکت کردیم

و او مرا به مزارعی وسیع از غرب میانه خودمان برد

ناله های سرنوشتی تهدید کننده

از میان خاک برخاستند

یک هزار بلکه یک میلیون صدای پر از ترس

آنگاه وحشت مرا فرا گرفت

من التماس کردم : « فرشته خدا این فریادهای درد و رنج چیستند؟ »

و فرشته به من گفت :

« این ناله هویج هاست ناله هویج ها »

می بینی کشیش مینارد



Disgustipated

فردا روز دُرو است و برای آنها روز قتل عام.

و من از خواب پریدم

خیس عرق چون اشک ِ

یک میلیون برادر وحشت زده و فریاد کشیدم

« اکنون به من گوش کن من نور را دیده ام!

آنان آگاهند، زنده اند ، روح دارند !

لعنت به تو!

بگذار خرگوش ها عینک بزنند!

برادران مان را نجات بده! »

آیا می توانم آمینی باشم؟

شکری بشنوم ؟

مسیحا متشکرم

زندگی تغذیه می کند با زندگی تغریه می کند با زندگی تغذیه می کند با . . .

این ضرورت است

در روشنایی روز بود که درون گودالت بیدار شدی

سپس به آسمان بالای سرت نگاه کردی

که آن تو را آبی کرد

تو همچنان خنجرت را همراه داشتی

آنگاه که برخاستی لباست پر از چرک و کثافت بود

دستانت چسبناک بودند

تو با علف هایت آنها را تمیز کردی

آنگاه رنگ تو سبز بود

خدایا چرا همیشه باید همه چیز

این گونه متغیر باشد

هنوز هیچ نشده دوباره داشتی عصبی می شدی

سرت آسیب دیده و هنگامی که برخاستی تیرکشید

سرت تقریبا خالی بود

همیشه وقتی این گونه بیدار می شدی تو را آزار می داد

تو از درون گودال به سوی راه روشنی ات بیرون خزیدی

و شروع به راه رفتن کردی

منتظری تا آرامش ذهنت باز گردد

می توانی آن دور ماشینی را که پایین جاده پارک شده ببینی

و به طرفش راه افتادی

اگر تو فکر کردی که « خدا پدر ماست

پس شیطان باید عموزاده ما باشد »

چرا کس دیگری این چیزهای مهم را نفهمید؟

به ماشین رسیدی و همه درهایش را امتحان کردی

همه قفل بودند

ماشین قرمز نو بود

یک کیف چرمی دوربین گرانقیمت روی صندلی ماشین بود

بیرون زمین تو

تو می توانستی دو تا آدم کوچولو را که کنار نرده زمینت راه می رفتند ببینی !

به طرف آنها راه افتادی

حالا رنگ تو قرمز بود و البته

آن آدم کوچولوهای آنجا هم مال تو بودند.



Disgustipated



And the angel of the lord came unto me,

snatching me up from my place of slumber.

And took me on high, and higher still until

we moved to the spaces betwixt the air itself.

And he brought me into a vast farmlands of our own midwest.

And as we descended, cries of impending doom rose from the soil.

One thousand, nay a million voices full of fear.

And terror possesed me then.

And I begged,  "Angel of the Lord, what are these tortured screams?"

And the angel said unto me,

"These are the cries of the carrots, the cries of the carrots!

You see, Reverend Maynard,

tomorrow is harvest day and to them it is the holocaust."

And I sprang from my slumber

drenched in sweat like the tears of

one million terrified brothers and roared,

"Hear me now, I have seen the light!

They have a consciousness, they have a life, they have a soul!

Damn you!

Let the rabbits wear glasses!

Save our brothers!"

Can I get an amen?

Can I get a hallelujah?

Thank you Jesus.

Life feeds on life feeds on life feeds on life feeds on . . .

This is necessary.

 

It was daylight when you woke up in your ditch.

You looked up at your sky then.

That made blue be your color.

You had your knife there with you too.

When you stood up there was goo all over your clothes.

Your hands were sticky.

You wiped them on your grass,

so now your color was green.

Oh Lord, why did everything always

have to keep changing like this.

You were already getting nervous again.

Your head hurt and it rang when you stood up.

Your head was almost empty.

It always hurt you when you woke up like this.

You crawled up out of your ditch onto your gravel road and began to walk,

waiting for the rest of your mind to come back to you.

You can see the car parked far down the road

and you walked toward it.

"If God is our Father," you thought, "

then Satan must be our cousin.

" Why didn't anyone else understand these important things?

You got to your car and tried all the doors.

They were locked.

It was a red car and it was new.

There was an expensive leather camera case laying on the seat.

Out across your field,

you could see two tiny people walking by your woods.

You began to walk towards them.

Now red was your color and, of course, those little people out there were yours too

 


Tool


نظرات 13 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ


من هنگیدم.......
به هر حال مرسی از آپت به منم سربزن

مرسی از اینکه اومدی

بی اسم سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://bargashti.blogfa.com

عالی بود.

سولماز نعمتی چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://www.sepid64.blogfa.com

با سلام و خسته نباشید
امیدوارم وبلاگتون همیشه سبز بمونه
با<سیب های قرمزم دست تو> به روزم
منتظر قدم های ارزنده تون هستم!
سبز بمونید...[گل]

رفیق پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ http://WWW.RAFIGHLAHZEHA.BLOGFA.COM

خداوندا رفیقی دارم! آینه تمام نمای عشق،رسمش معرفت و یادش صفای دل پس هرگاه که دست به سوی تو آورد،پر کن از آنچه که در مرام خدایی توست

فاطمه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ http://sky-line.blogsky.com/

آپم

135 پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ http://alone-withall.blogsky.com

یک جورهایی اصلا متوجه نشدم؟؟
منظورش چیست؟

اگه یخورده توجه کنید متوجه میشید داره در مورد قیامت میگه

اما . . .

قیامت از زبون آدمهای منفور و بدکار

آسمان پرستاره جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ق.ظ http://www.bargashti.blogfa.com

غلط املایی ما زیاده ؟ فکر نکنم غلط املایی داشته باشیم داداش ....

(◕‿◕) ღ ایلے پسری ღ (◕‿◕) جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ق.ظ http://www.elai87.blogfa.com

______♥▒♥_______♥▒♥
_____♥▒▒▒♥_____♥▒▒▒♥
____♥▒▒♥▒▒▒♥▒▒▒♥▒▒▒♥
___♥▒▒▒▒♥♥♥♥♥♥▒▒▒▒♥
____♥▒▒♥▓▓▓▓▓▓♥▒▒♥
_♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒▒♥
♥▒▒♥▒♥▓▓گل♥رز ▓▓♥▒▒♥▒▒♥
_♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒▒♥
__♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒▒♥
_____♥▒▒♥♥♥♥♥♥▒▒▒♥
____♥▒▒♥▒▒▒█♥▒▒♥▒▒♥
_____♥▒▒♥ __█___♥▒▒♥
______♥▒♥___█___♥▒♥
_____________█
______________█
_______________█
________________█
_________________█
[گل]█♥مـ ـر سـ ـی از حضـ ـور گـ ـرم و پـُـ ـر مــ ـهـرت ♥█[گل]

(◕‿◕) ღ ایلے پسری ღ (◕‿◕) جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ق.ظ



واااااااااااااااا پس چرا کامنت منو تایید نکردی ؟؟؟؟

تایید شده طاقت نداری

ziba چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ق.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

اوووووووووووووووووووو مای گاد

اپت رو نمیتونم الان درموردش نظر بدم چون یه جورایی ساعت از دو هم گذشته

مغز داره کم کم کر کره رو میکشه پایین

خوب پس صبح زود بلند شو و این پست رو بخون جواب میده

ziba دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ

سلام
خوبی؟
یه گوشه از قلب همه میتونه این قدر بد باشه که تو این مطلب هست !!!
ولی این جمله شو خیلی دوست داشتم
اگر تو فکر کردی که « خدا پدر ماست

پس شیطان باید عموزاده ما باشد »

من یه سوال دارم و از خیلیا پرسیدم خدا که خودشو ارحم الراحمین می نامه چرا گاهی خیلی بیرحمه
شاید اینجا یه جورایی برام مسئله باز شد که کسی که به هیچ کس رحم نکرده چطور میشه بهش رحم کرد ولی بازم ته تهش سوالم تکرار میشه چون گاهی من حس میکنم حتی اونایی که هیچ ظلمی به کسی نکردن باز مورد بی رحمی قرار میگیرن
هر وقت اسم این مسائل میاد برام یه سوال تکرار میشه که عذاب اوره
اینکه من میتونم بد باشم ولی اونی که من درحقش بدی کردم چه گناهی داره یعنی خدا نمیتونه به خاطر اون جلوی منو بگیره
نمیدونم فک کنم باز هنگ کردم
مسافرت م به سننندج بود باید یه سر هم کرمانشاه رفیتم گویا قرار بود سه نفرو اعدام کنن
یه اتوبوس گذاشته بودن که قرار بود اعدامیها اتوبوسو از زیر پاشون بکشن
من فکرشم برام سخته چه رسد به نگاه ولی وقتی دلیلو پرسو جو شدم گویا تجاوز به یه دختر بچه 10 ساله و یه پسر 11 ساله بود
خب
اینجا من دنبال مقصر نمیگردم من دنبال اینم که خدا نمیتونست بخاطر اون دو تا طفل معصوم جلوی این کاری تنفر انگیزو بگیره
گاهی ازز خدا خیلی گله مند میشم



نمیدونم چی بگم. بعضی اوقات منم به حرفهای تو میرسم اما حیف که هرچی فکر می کنم عقل ناقصم به جایی نمیرسه

حسین چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
ممنون از چیزایی که گفتی.

قرار بود مدت زیادی نت رو ترک کنم . اما همونطور که گفتی دیدم نمیشه.

سعی میکنم زودتر برگردم.

داداش این قالبت خیلی خوشکله . مبارک باشه.

ایول

منتظرت هستیم

مرسی

حسین چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام

داداش این قالهای خوشگلو از کجا پیدا میکنی؟

یه قالب روشن و خوشگل سراغ نداری واسه وبم بگیرم.
نمیدونم چرا هر قالبی که میزارم ، دوباره برمیگردم به همون قالب اصلی بلاگ اسکای و از اون استفاده میکنم.
یه قالب توپ پیدا نمیشه.



دادا من قالبهام رو خودم درست میکنم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد